گلی
 
قالب وبلاگ

هشت سال پیش در چنین روزی


ادامه مطلب
[ چهارشنبه بیست و نهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 7:53 ] [ گلی ] [ ]

تعطیلاتم شروع شد ، از بعد از تموم شدن درس و دانشگاهم و اگر تعطیلات اجباری کرونا رو فاکتور بگیریم این طولانی ترین تعطیلات عمر منه و منو این همه خوشبختی محاله محاله محاله

زین پس تلگرام واتساپ و و هرگونه راه ارتباطی و پیامکی و زنگی رو به روی رئیس می بندم و میفرستمش تو لیست بلاک تا نکنه یه وقت پشیمون شه ، که پشیمونی دیگه سودی نداره.

ایشا الله تعطیلات قسمت همه

[ سه شنبه بیست و هشتم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 15:4 ] [ گلی ] [ ]

خواستم فقط یه نکته ای رو راجع به تجربه امروزم بهتون بگم . اتفاقی که البته ممکنه برای هر کدوممون رخ بده . دوستان و همراهان همیشگی در مورد رمز نیاز به راهنمایی ندارن


ادامه مطلب
[ شنبه بیست و پنجم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 11:36 ] [ گلی ] [ ]

امروز نمی تونه یه روز معمولی باشه . از صبح خوب شروع کردم . خدا هم میدونه من از تابش نور خورشید سر صبح به اتاق خوابم چقدر خوشم میاد ، پس نور خورد به شیشه خونه همسایه روبرویی و مستقیم اومد تو اتاق من . درست دم در حیاط ، یه تیکه کاغذ شکل قلب پیدا کردم . زیر درخت آلوچه و شکوفه هاش هم ایستادم و ازش عکس گرفتم و روی گلبرگ های پر پر شده اش رو آسفات کوچه قدم زدم . گل شقایقی که چند وقت پیش مهمون شهر ما شده بود یادتونه ؟ دوستاشم با خودش آورد .

دقت کردم درختای نارنج کنار پیاده رو جوونه زدن . هوا هم اونقدر خوب بود که حتی بارونی نپوشیدم .خواستم برای خودم گل بخرم پشیمون شدم این روزا گل بارون شدم . با روی گشاده ، مثل همیشه دست روی بند کیفم ، سر به هوا و بازیگوش ریتم گرفتم با آهنگ و روزمو این چنین شروع کردم .

امروز کارای مورد علاقه ام رو انجام میدم و احتمالا دور هم جمع شیم که همو ببینیم . همین قدر ساده و بی آلایش .

خلاصه کلام اینکه ، تولدم مبارک :)


ادامه مطلب
[ دوشنبه بیستم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 8:14 ] [ گلی ] [ ]

گاهی میشینم به بزرگ شدن بچه نگاه می کنم ،نشسته پشت سنتور و داره تلاش می کنه بجنگه .

یاد دیشب افتادم ، قطعا میره تو لیست لحظات خاطره انگیزی که هیچوقت از ذهنم پاک نمی شه . به قصد سفره افطاری مهمانی دیشب برگزار شد و یه کیک گرفتیم تا تولد دخترک هم خیلی زودتر از موعدش برگزار شه .

🌻با دخترم رفتیم گل فروشی و با چند گلدون برگشتیم. پشت پنجره و داخل اتاق رو رنگی رنگی کردیم. امیدوارم مثل سال قبل وفادار باشندو پر گل☺️


ادامه مطلب
[ شنبه هجدهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 17:1 ] [ گلی ] [ ]

می دونی لذت بخش ترین کار برای من نشستن یه گوشه آفتابگیر دنج از خونه و نوشتن لیست کارهاست؟

حالا نشستم کنار میز ناهار خوری با اولین خودکاری که چشمم خورد رو یه تیکه کاغذ باطله ، وقتی دارم بوی سنبل تازه حس می کنم ، تو سکوت مطلق که نتیجه قطعی برقه ، به این لحظه فکر می کنم.

قطعی برق همیشه هم بد نیست ، من رو که نمی تونم یه لحظه اروم بگیرم مجبور کرد دکمه لباسی که یه هفته اس افتاده بدوزم .

الانه که یه اهنگ ملایم پخش کنم و کنار بوی سنبل و رزهای نارنجی و نرگس شهلا ، روسریمو پِکَری (مثل مادربزرگم) ببندم و به این فکر کنم کدوم کارها رو می تونم بدون برق انجام بدم.

جای یه شیر قهوه ، تو این آرامش محشر خالیه

[ جمعه هفدهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 9:16 ] [ گلی ] [ ]

از من نپرسید برای تولدت چی بخرم

تو وضع زندگی منو ببین

مولتی ویتامینم بخری من نیاز دارم 😂(کلیپ اینستا بود ولی خیلی به من می خورد😅)

سر صبحی یاد سوال مامانم افتادم خندم گرفت

مادر من سواله می پرسی؟ زمینی، خونه ای، ماشینی ،دو سه کیلو طلایی ،چه می دونم یه چی بگیر امسالم تموم شه دیگه.

ولی خداییش تولد امسالم هم یکی از ارزوهای من بود ، امسال سال براورده شدن ارزوهای گل گلیه منه 🥰خودم چک نکردم ولی میگن شب شهادت یه همچین چیزیه. درست همون شب نمیشه تولد گرفت خدا رو شکر.

والا یه شب می خوایم بدنیا بیایم یا باید مهمونی بدم که از صبح باید بشورم بپزم یا برم مهمونی که بازم باید ظرف بشورم 😁

امسال در رفتم😜کادو تولد به خودم استراحت مطلق میدم🏞️

آخیششش

چک کردم ، فردا شبش وفاته، ولی شما صداشو در نیارین🤫طی یک حرکت سوپرایزانه کادو تولدشونم اوردن😃
[ دوشنبه سیزدهم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 6:55 ] [ گلی ] [ ]

یواشکی و پاورچین پاورچین اومدم بیرون تا کسی نفهمه🤫 ، تو حیاط برا خودم ادم برفی درست کردم همچنان برف میبارید 🥰

یه یادداشت برای دخترک گذاشتم تا وقتی بیدار شد هنرِ دستِ مامان هنرمندش رو ببینه ، بازم یواشکی ُ توک پایی با چتر گل گلیم از خونه زدم بیرون😁 تا یه وقت کسی نفهمه و اصرار نکنه منو برسونه😃

همه جا برف نشسته بود و من ذوق مرگ بودم ، اصلا سرد نبود حتی یه کوچولو ، تو خیابون تو کل مسیر دو سه نفر پیاده دیدم که اونم مشخص بود مسیرشون کوتاه و تا نونواییِ ، فقط من خل و چل بودم😅

این یکی از بهترین روزهای عمرم بود، همیشه اگر برفی میبارید یا صبح اثری ازش نبود یا من محل کارم بودم و نمی شد ازش لذت ببرم

امروز بالاخره به این ارزوی دیرینه ام رسیدم🥰

یه تجربیاتی هم کسب کردم مثلا اینکه حتی اگه برف کمی باریده رد شدن از زیر درختا خطرناکه ، کفشت خیس آب میشه و بعضی قسمتهاش وا میره چون برف وارد شیارهای کفشت میشه ، یه چند جایی هم نزدیک بود سربخورم ولی در رفتم😁یه اقای مهربونِ غریبه ای یه قسمت از مسیر با من همراه شد من تو عالم خودم بودم ولی حس می کردم داره سعی می کنه اروم راه بره تا همراه من بیاد ولی اونقدر اروم قدم برمی داشتم که با اون پاهای بلندش از من جلو زد ، یه جایی برگشت و پشت سرش رو نگاه کن ، یعنی رو به من و راهشو کمی کج کرد و به مسیر ادامه داد . هوشیار شدم وقتی به اون نقطه رسیدم دیدم یه چاله بزرگ بوده که با برف پوشیده شده و خواسته به من اخطار بده .چه مردم خوبی داریم🙂

ساعت دو شب زدیم تو خیابون و چه مردم شادی داریم ، کلهم اجمعین ده سانت برف بود ، میدون های اصلی شهر قفل بود و همه در حال برف بازی ، از رو ماشینای در حال عبور برف قرض می گرفتن و به هم پرت می کردن، تک دست می رقصیدن ، خیلی اوقات جالبی بود جاتون خالی

اوه راستی یادم رفت بگم ، تا حالا دیدی کسی با ال نود دریفت بزنه؟

چاکر شمام هستیم 🙋 بله ما شونصد بار دریفت زدیم تو دوربرگردون ، انقده حال داد . می خواستم بقیه کسانی رو که دریفت می زدن تشویق کنم که گشت ارشاد شخصیم نذاشت😁


ادامه مطلب
[ سه شنبه هفتم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 8:25 ] [ گلی ] [ ]

می خوام دخترک هامون لباس پرنسسی هاشونو بپوشن ، یه کیک تولد خوشگل بخرم و بادکنک و یه تولد خودمونی بگیرم به یاد دردونه ای که امروز تولدشه

جزقله امون یاد گرفته بهم بگه زنعمو

من این غمو چجوری تحمل کنم؟ ببینمش ولی نتونم یه لقمه چپش کنم🥲

🎂 خونه ای که دیروز گردگیری کردم ترکید ، ولی میارزید🙂


ادامه مطلب
[ شنبه چهارم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 14:26 ] [ گلی ] [ ]

از چهار صبح بیدارم ، با اینکه خوابم نمی برد نگران از دست رفتن تایم خوابم بودم😜 هیچکاری برای انجام دادن نداشتم ولی تو دیرترین زمان ممکن از جام پاشدم ، به خودم زنگ تفریح دادم و ناهار نپختم ، حس پیاده روی نبود ولی از همون دو قدم راه تا رسیدن به تاکسی لذت بردم ، هیچ کار خوبی هم انجام ندادم ، قشنگ فقط امروز زنده بودم اکسیژنا رو مصرف کردم😅

درخت لیمو گوشه حیاط گلخونه حسابی پربار بوده ، رنگ زرد میوه هاش غالبه بر سبزی برگهاش ، حواسم از ابرای فشرده و سپید اسمون پرت میشه به گربه جدیدالورود به کوچه ، گربه پرشینی طوسی که از خونه صاحبش فرار کرده و با اون یال و کوپال قشنگش تو کوچه می گرده ، یه روزی با ابهت از پشت پنجره نگاهم می کرد ، تعداد شکوفه های الوچه رو می شمارم ، هر روز بیشتر میشه ،کم کم قراره درخت سپیدی داشته باشیم.‌ گل شیپوری دیوار همسایه همه جا رو قرمز کرده ، یه چند وقت دیگه موقع قدم زدن تو این کوچه زیر پاهامون با گلهای قرمز فرش میشه

امسال خیلی دلم می خواست گلدونی داشته باشم که تو اتاق هم گل بده ، پریوشی به اصرار دخترک خریدمو گذاشتمش تو خونه ، ولی باوفا بود و هر روز برام گلهای خوشرنگ شکوفه میداد وقتی هم که فصلش تموم شد و خداحافظی کرد این خانوم کوچولو از کنارش جوونه زد و دوستم شد ، فقط باید هر روز بهش اب بدی تا اونم در جواب هر روز برات گل تازه بیاره🙂به همین سادگی به کنج خونه من صفا بخشیده

دوست گلی

[ پنجشنبه دوم اسفند ۱۴۰۳ ] [ 13:53 ] [ گلی ] [ ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ
لینک های مفید
لینک های مفید