|
گلی |
امروز پاداش گرفتم . از کی؟!!! استثنا امروز دخترم رو رسوندم مدرسه ، موقع برگشت دور میدون ، پیرمردی رو دیدم که هر زمان تو دلم قصد صدقه داشتم میدیدمش . در غیر این صورت پیداش نمیکردم. برای همین برام یه آدم خاصه . امروز نیتی نداشتم اما ده تومان برداشتم و تو دلم گفتم : فقط به خاطر خودت خدا . برای نزدیک شدن به تو و با یه لبخند رفتم به سراغش از پل هوایی میدون رو دور زدم و هنوز سه چهار دقیقه هم نگذشته بود که پیرزنی رو دیدم ( خانم های روستایی صبح خروس خون محصولات باغشون رو میچینن و تا قبل از ظهر به فروش میرسونن ) باقالا و آب نارنج و سبزی و ... البته یه عالمه گل داوودی به رنگهای مختلف داشت . رد شدم ولی چون خیلی وقته هوس گل واسه محل کارم داشتم ، برگشتم گفتم چند؟ گفت : شاخه ای ده . نشستم تا یکی دو شاخه جدا کنم گفت : اصلا همشو بگیر ده . خوشحال شدم ولی دلم نیومد یه کوچولو بیشتر پرداخت کردم . کمی جلوتر یهو به خودم اومدم . خدا جون؟ به این زودی؟ دقیقا به همون قیمت؟ من یه قدم اومدم تو چند قدم ؟ میدونم به پول من احتیاج نداری ولی من به محبتت خیلی محتاجم . یاد روز تولد امام زمان افتادم . از رازهای منه که فقط خودم میفهممش ولی حسابی از عشق خدا شارژم میکنه . بوی گل داودی حس خوبی میده . مخصوصا اگر بدونی باهاش یه بغل عشق داشتی زندگی هر روز پر از معجزه های کوچیک و بزرگه ، دیدگاهمون رو عوض کنیم . [ چهارشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ ] [ 9:19 ] [ گلی ]
[ ]
|
|
| [ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |