|
گلی |
به نظرم بهترین کار خوب دوران زندگیم رو انجام دادم . برای اجرای دختر همکارم با بچه ام رفتیم تئاتر . شهر ما زیاد تئاتر برگزار نمیشه ولی همون قدرشم از دست نمیدم . خیلی تئاتر دوست دارم . موقع رفتن دست گل کوچیکی گرفتیم جوری که نگه داشتنش برای دختر کوچولو راحت باشه . با اینکه اولین بار بود منو می دید خیلی خوش برخورد و زیبا به نظرم اومد . خودشو تو دلم جا کرد . آخر نمایش وقتی روی سن جمع شده بودن تا معرفیشون کنن، مهمانها یکی یکی گلهاشونو تقدیم میکردن و منم درگیر راضی کردن دخترم بودم که خجالتشو بزاره کنار و بره جلو . آخرش اونقدری که چشمای منتظر دختر همکارمو دید خودش پیش قدم شد و رفت جلو .حاضرم اون لحظه رو هزاران بار تو زندگیم تکرار کنم . ذوق تو چشمام ، لبخند شیرینش همه چیز و همه چیز اون لحظه . یه گل کوچیک بود ولی اگه باعث بشه انگیزه و جرات پیدا کنه خیلی خوب میشه . فکرشو بکن ، این اتفاق باعث بشه تو زندگیش یه تحول بزرگ مثبت بوجود بیاد امروز هوا گرفته اس . ابری و شرجی و گرم و با صدای آسمون قرمبه. زیر کولر ، تنها نشستم و دارم به چند وبلاگی که سر زدم و چند روزیه غمگین مینویسن فکر میکنم . درسته نمیشناسمشون ولی انرژی و حس غمی که احاطشون کرده بهم میرسه .دلم میخواد روزای شاد به همگیتون برگرده .افرادی بودند که تو این چند وقته واقعا ازشون حس و حال خوب گرفتم . پیر مرد مرموزی هم که گاه و بی گاه ، هر زمان نیت صدقه داشتم میدیدمش ، مدتیه نیست . خدا خودش پشت و پناهش باشه . گل های پشت پنجره ساختمان 87 مدتیه خشک شدن و کسی بهشون رسیدگی نمیکنه . امیدوارم اونقدر درگیر پول درآوردن و کار کردن باشن که فراموششون کرده باشن . یادم افتاد چند وقت قبل وقتی تو حیاط بودم چشمم خورده بود به چیزی که تو ماشین فامیلمون بود . حتی از اوردن اسمش هم میترسم . همون موجوداتی که زندگیا رو خراب میکنن . بلد نبودم چجوری دورش کنم . به ماشین فلله و حافظا خوندمو رفتم . بارها و بارها بعدش دیدمش . از خدا خواستم مواظب جان و مالشون باشه . نمیدونم شاید همین تاثیر گذاشت و از دست دزدا در رفتیم . پریشبم یکی از پشت زد به ماشینمون که پارک بود . همسرم خیلی ناراحت بود و فکر میکرد کار همسایه هاست . هر چی فکر میکردم نمیتونستم به کسی شک کنم ، چون همسایه های خوبی داریم . یه ندایی از قلبم میگفتم کار کار اشناست . به حسم محل ندادم ولی شبش کاشف به عمل اومد که کار پدرشوهرم بوده . خوب خدا رو شکر . خسارتش احتمالا برای ما هنگفت تموم میشه ولی خدا روشکر از این نظر که کار همسایه ها نبوده و جلو شک و ظن های بی خودی گرفته شد . [ سه شنبه بیست و دوم خرداد ۱۴۰۳ ] [ 11:41 ] [ گلی ]
[ ]
|
|
| [ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |