| گلی | انقده حال میده همکار عزیزم از تو اتاقش به من دید داره. ، یهویی اومد گفت ناراحت میشم چهره غمگینتو میبینم ، البته که این احساس یکطرفه نیست و منم هر زمان افت انرژی ازش حس میکنم ناراحت میشم ، شدیدا دوسش دارم . چهرم خیلی حرافه ، هر اتفاقی برام بیفته سریع منو لو میده، مجبور شدم برا اینکه ناراحتش نکنم یکم باهاش شوخی کنم . از بچگی فکر میکنم اگر بگم حالم بده یعنی دارم دروغ میگم . نمیدونم ریشه این طرز فکر از کجا میاد . مثلا همین دیروز که مسموم شدم ، با خودم میگفتم حالا انقدم حالم بد نیست چرا اینجوری میکنم ؟همسرم هم تیر خلاص رو زد و گفت حالا قیافت چرا انقدر داغونه ؟ صبح زنگ زدم به خانم همسایه که سهم قهوه اش رو ببرم دیدم پشت تلفن داره گریه میکنه از شکم درد ، پرسیدم چی شده؟میگه من تو مراسم مسموم شدم نمیتونم دردشو تحمل کنم و اومدم دکتر امپول بزنم. مثل اینکه مسئله از قهوه نبوده و هر دومون از غذای مراسمی که مشترکا خورده بودیم این اتفاق برامون افتاد. به خودم امیدوار شدم که انقده مقاومت کردم یا وقتی نوجون بودم انگشت کوچیکه پام خورد به جایی و درد گرفت ، رفتم تو اتاق و در رو بستم و همینطور که گریه میکردم به خودم نهیب میزدم :مسخره نباش ، زخم چاقو نبوده که انقده خودتو لوس کردی ، ولی انقدر لنگ زدم که بردنم دکتر و فهمیدن نه تنها شکسته ، بلکه گوشتش هم از درون پاره شده از اینا گذشته فکر کنم خدا امروز بهمون تایم استراحت داده ، چه هوایی شده ، خنک ، ابری همراه با رگبار پراکنده ⛈️  [ یکشنبه سوم تیر ۱۴۰۳ ]  [ 9:24 ]  [ گلی ] 
[  ]  | |
| [ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |